نمایش پیکر مومیایی توت‌آنخ‌آمون برای نخستین بار

 

پیکر مومیایی توت‌آنخ‌آمون، سرشناس ترین فرعون مصر، برای اولین بار در مجتمع مقبره های دره پادشاهان به نمایش گذاشته است

 

 

 

این جابجایی 85 سال پس از آن صورت می گیرد که هاوارد کارتر باستان شناس بریتانیایی مقبره وی را کشف کرد

 

 

 

 

اعتقاد بر آن است که از آن زمان تنها حدود 50 نفر چهره او را دیده‌اند هرچند تابوت او در معرض دید هزاران نفر قرار داشته است

 

 

بعد پارچه هایی که پیکر با آن پوشانده شده بود برداشته شد تا بدن سیاه پادشاه ظاهر شود

 

 

پیکر توت‌آنخ‌آمون سپس در یک محفظه ویژه که دما و رطوبت آن به دقت کنترل می شود قرار داده شد

 این محفظه از بدن در مقابل آثار ناشی از حضور روزانه 350 بازدید کننده در روز محافظت می کند

 

 

مقبره سنگی که برای سه هزار سال آرامگاه توت‌آنخ‌آمون بوده است اکنون خالی است

 

 

چهره تجسمی از توت‌آنخ‌آمون که با اسکن از مومیایی او بدست آمده

 

مادر 17 ساله 7 کودک خردسال دارد

Pamela Villarruel مادر 7 کودک خردسال در آرژانتین می باشد. او که فقط 17 سال دارد، در حاملگی اول (در سن 14 سالگی ) صاحب اولین فرزند خود شده و در حاملگی ها دوم و سوم ( به ترتیب در سن 16 و 17 سالگی ) بچه های سه قلوی خود  را بدنیا آورد ...

 

 

 

 

 

کاینات بیرون از بدن ما گوش به فرمان ماست

بسیاری از سخنرانان موفق به خصوص در حوزه قانون جذب نظیر ایسترهیکس نظریه جالبی دارند. آنها میگویند اگر انسان بتواند فقط 18 ثانیه روی چیزی که واقعا میخواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ در کاینات به صدا در می آید که توجه کل هستی را به سمت این شخص جلب میکند.

اگر این 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند. اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سوال است برایش جوابی بیابد.

در نگاه اول شاید این عدد 68 ثانیه خیلی کم و ناچیز به نظر برسد. 68 ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیه و بسیاری از افراد میگویند که تمرکز به مدت 68 ثانیه هیچ کاری ندارد؟!

خوب آیا شما هم همین طور فکر میکنید؟ بسیار عالی است! امتحان کنید. خواهید دید که هنوز 18 ثانیه اول رد نشده فکرتان منحرف میشود. ایده ای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر میشود و نجواگر درونی تان به سخن در می آْید که جدی نگیر و دست از این بازی ها بردار و به مسایل مهم تر زندگی بپرداز و ...

ما عادت کرده ایم و در حقیقت عادت داده شده ایم که بدون فکر و بر اساس عادت زندگی کنیم. ما صبح از خواب بر می خیزیم بدون این که فقط 68 ثانیه برای کارهای روزانه وقت بگذاریم شروع می کنیم به خوردن صبحانه و سر کار رفتن.

بدون اینکه 68 ثانیه مستمر ناقابل برای ارزیابی کارهایمان وقت بگذاریم اسب سرکش ذهن را به این سو و آن سو می تازانیم تا ظهر شود و ناهاری بخوریم و استراحتی و بعد دوباره کار و سپس شب و دور هم جمع شدن و تلویزیون دیدن و بعد خوابیدن.

هر ساعت 60 دقیقه است و شبانه روز شاملا 24 تا 60 دقیقه یعنی هزارو چهارصد و چهل دقیقه است اما ما خیلی مواقع در این 1440 دقیقه شبانه روزمان نمی توانیم 68 ثانیه روی یک موضوع خاص فکرمان را متمرکز کنیم!!

 به راستی این فکر پر جست و خیز که نمیتواند 68 ثانیه آرام بگیرد به چه دردی می خورد؟! فکر پریشان و ناآرام چیزی جز بی قراری و آشفتگی به همراه ندارد. پیر و جوان و زن و مرد هم نمی شناسد. فکری که نتواند آرام گیرد و چند لحظه ای روی موضوعی که صاحب فکر صلاح می داند متمرکز شود، مطمئنا به هنگام نیاز و بحران که تمرکز بیشتر لازم است، کارآیی ندارد و فلج می شود. باید همین الان هر کاری که داریم زمین بگذاریم و به سراغ ذهن ناآرام خود برویم و 68 ثانیه آن را مهار کنیم. 68 ثانیه به شرایطی که الان در آن قرار داریم بیندیشیم. 68 ثانیه بعد به این که واقعا در زندگی چه می خواهیم فکر کنیم. 68 ثانیه بعد به خوشبختی های خودمان بیندیشیم و 68 ثانیه دیگر به این فکر کنیم که چقدر آرام می شویم وقتی روی مسائل زندگی خودمان با آرامش فکر می کنیم.

کاینات بیرون از بدن ما گوش به فرمان ماست تا هر چه را می خواهیم به او ابلاغ کنیم. اما به یک شرط و آن این است که موقع دستور دادن این طرف و آن طرف نپریم. 68 ثانیه یک جا بایستیم و صریح و شفاف بگوییم چه می خواهیم. آن وقت می توانی

10 راه برای بهبودی از ناراحتی و بی حوصلگی

به منظور حمایت از این وبلاگ روی تبلیغات کلیک کنید



‌بی حوصلگی می تواند همه روزتان را خراب کند. برای غلبه بر ناراحتی و بی حوصلگی از چه تکنیک هایی استفاده می کنید؟ ما به شما توصیه می کنیم که لیستی از کارهایی که در مواقع بیحوصلگی به بهبود روحیه تان کمک میکند، جمع آوری نمایید. در زیر یک نمونه از این لیست رابرایتان آورده ایم.

1. چیزی یا کسی که خوشحالتان می کند را به خاطر آورید و درمورد آن خیالپردازی کنید. می تواند کسی باشد که دوستش دارید یا یک سفر یا محل خاص که بوده اید یا می خواهید بروید. من خودم نشستن در ساحل اقیانوس و گوش دادن به موسیقی را خیلی دوست دارم. چند سال پیش به همراه دخترم در چنین محلی بودیم که چندین روز در آنجا به اتفاق هم غروب خورشید را تماشا کردیم. کافه های کنار ساحل موسیقی های خیلی خوبی هم اجرا می کردند. این محلی است که من بارها در خیالم یادش را زنده کرده ام.


2. چیزی یا کسی را پیدا کنید که از او ممنون و سپاسگذارید و بعد از قدرشناسی را به خودتان یا به او ابراز کنید. چه چیز باعث می شود که یک روز عادی به یک روز خاص تبدیل شود؟ تماشای غروب خورشید، اسکی کردن در کوهها یا تشخیص سلامت جسمیتان توسط پزشک؟ کمی به دور و برتان نگاه کنید.


3. به چیزهایی که نادیده می گرفتید، دقت کنید. آخرین باری که یک کتاب داستان خوب خوانید کی بود؟ یا آخری باری که کنار شومینه نشستید یا روغن ماشینتان را عوض کردید؟ کاری را پیدا کنید که باید انجام دهید و انجامش دهید.


4. در زمان حال زندگی کنید. با تمرکز روی فعالیت هایی که بدون فکر انجام می دهید، مثل خوردن، حمام کردن، راه رفتن و ... دنیا را تحسین کنید. حس خوب دوش گرفتن، نرمی زمین زیر پایتان را موقع راه رفتن یا آرامش غذاخوردن در سکوت را حس و لمس کنید.


5. کمی ورزش کنید. برای پیاده روی، دوپرخه سواری یا دویدن بروید. یک مربی ورزش داشتم که برای تغییر حال و هوای خود از توپ های بزرگ ورزشی استفاده می کرد. پریدن روی توپ باعث می شد که همه چیز را فراموش کرده و دیگر به ناراحتی ها فکر نکند.


6. کمی استراحت کرده و یک فنجان چای بنوشید. 15 دقیقه در آرامش بنشینید. ذهنتان را از همه چیز خالی کنید. اکثر اوقات سکوت برای عوض کردن روحیه تان کافی است.


7. به موسیقی شد گوش کنید. موسیقی شاد همشه خنده روی لبهای من می آورد. به شما چه نوع موسیقی آرامش می دهد؟


8. برای تجدید قوا یک محل خاص پیدا کنید. نشستن کنار ساحل، رفتن به کوهستان یا جنگل. در تابستان بهترین مکان کنار دریاست. من خودم تماشای امواج دریا را خیلی دوست دارم. رسیدن به گل و گیاه های باغچه هم خیلی روحیه من را عوض می کند.


9. به بازی کردن یک بچه نگاه کنید. ببینید که چقدر درگیر زمان حال هستند و فقط به همان لحظه فکر می کنند. به آنها ملحق شوید. من اخیراً خانواده ای را به خانه ام دعوت کردم که دو بچه کوچک داشتند. تماشای این بچه ها موقع بازی کردن واقعاً حس نشاط به من می داد. طوری که با خنده هایشان من هم از ته دل می خندیدم.


10. آهنگ مورد علاقه تان را بخوانید. من خودم هیچوقت موقع خواندن احساس ناراحتی و بیحوصلگی نمی کنم.
 

نکاتی درباره کار در خانه

به منظور حمایت از این وبلاگ روی تبلیغات کلیک کنید



‌خیلی از مردم دنیا از ایده کار کردن در محیط آرام خانه استقبال می کنند. اگر شما عبارت لاتین کار از خانه را در اینترنت سرچ کنید، به میلیونها نتیجه برخواهید خورد که کتابها، چت روم ها و انجمن های بسیاری در این زمینه تحقیق و بحث می کنند. به همین دلیل ما نیز نگاهی به این مبحث می اندازیم.
با توجه به روند اقتصادی در دنیا، کارکنان و کارفرمایان زیادی طالب انتخاب گزینه کار از خانه هستند. تکنولوژی لازم برای ایجاد یک دفترکار خانگی کاملا در دسترس، ارزان و برای مردم راحت تر است، همینطور خیلی از مردم دنبال برنامه کار قابل انعطافی هستند که بتوانند در خانه باشند و از فرزند خود یا پدر و مادر پیر خود نگهداری کنند.
طبق یک تحقیق در سایت msn.careerbuilder یک سوم از شاغلین، از خانه کار می کنند. اما واقعاً چه مدت زمانی از روز را صرف کار کردن می کنند؟ قطعاً ۸ ساعت کامل نخواهد بود. ۲۵ درصد از آنها اذعان داشته اند که کمتر از یکساعت مفید کار می کنند. ۵۳ درصد کمتر از ۳ ساعت و تنها ۱۴ درصد ۸ ساعت کامل کار می کنند. در این صورت مردم به جای انجام کار خود چه می کنند؟

▪ پرداختن به امور بچه ها ۲۲ درصد

▪ تلفنهای شخصی و گشت زنی در اینترنت ۱۷ درصد

▪ بیرون رفتن، تماشای تلویزیون یا خواب ۱۵ درصد

▪ کارهای شخصی ۱۱ درصد

▪ خانه داری ۹ درصد

کارمند و کارفرما در محیط کار از مزایای بهبود تکنولوژی در محیط کار بهره می برند که به آنها اجازه می دهد بصورت مجازی از هرجا از جمله خانه کار کنند اما کسی که فقط در خانه کار می کند می تواند بین خانه و کارش تعادل ایجاد کند و همینطور انگیزه بیشتری برای کار پیدا کند. اگر بین این دو انتخاب دچار سرگردانی هستید، نکات زیر را مطالعه کنید:

▪ زمانبندی کار قبلی خود را نگه دارید.

▪ روز خود را همان موقعی شروع کنید که قبلا به سرکار بیرون می رفتید. همان موقع از خواب برخیزید، لباس خانه را دربیاورید و لباس معمولی روزانه تان را بپوشید. معطلی در رختخواب دری بسوی تنبلی و طفره رفتن از کار است.

▪ محل کار خود را در خانه معین کنید.

▪ خود را با کار کردن در برابر تلویزیون، رادیو یا اتاقی که دیگران در آن رفت و آمد دارند و ممکن است حواستان را پرت کنند گول نزنید. جایی را انتخاب کنید که ساکت و منظم باشد جایی که بتوانید پروژه تان را در آن تکمیل کنید.

▪ برنامه روزانه را مشخص کنید.

▪ فهرستی از اهداف مشخص برای روز خود تهیه کنید و هر کدام که کامل شد از لیست خط بزنید. این شما را مطمئن می کند که آنچه می خواستید به درستی انجام شده است.

▪ ساعت ناهار را تعیین کنید.

▪ برای تلفن های شخصی، کار متفرقه، کار خانه ، ورزش و هر چیز غیرمرتبط با کار اداری وقت مشخص کنید. حتی تایمری داشته باشید که وقتی کار متفرقه تان تمام شد به سرکار اصلی خود برگردید.

▪ وقت استراحت

زمانی برای بازی با کودکان، خوردن میان وعده یا پیاده روی کوتاه برای شما لازم است فقط وقت آن را کم در نظر بگیرید.

زن از دیدگاه دکتر علی شریعتی"


به منظور حمایت از این وبلاگ روی تبلیغات کلیک کنید


زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ...

می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ...

برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ...

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...

و قرن هاست که او عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بربادرفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش، گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...

و این، رنج است

8 نکته برای یک زندگی بیست

به منظور حمایت از این وبلاگ روی تبلیغات کلیک کنید


‌1) صبح ها که از خواب بیدار می شوید، دستگاه عیب سنج و ایرادگیر وجودتان را از کار بیندازید. قول می دهم؛ خورشید درخشان تر، پرنده ها خوش آوازتر، مردم مهربان تر و حتی کسب و کار پربرکت تر خواهد شد.


2) در معادلات زندگی هیچ گاه از علامت منفی استفاده نکنید، به خاطر داشته باشید که تفکر منفی از آن چنان قدرتی برخوردار است که می تواند با قرار گرفتن در پشت یک معادله بزرگ زندگی، همه علامت های مثبت آن را تغییر داده و مانند خود منفی بسازد.


3) هیچ گاه در گره زدن طناب پاره شده دوستی تعلل به خرج ندهید، گاهی اوقات غرور بی جا سبب می شود که حتی همسران خوب توجهی به گسستگی ریسمان بین خود ننمایند. مطمئن باشید گره زدن به خاطر کمتر نمودن طول طناب، نزدیکی را بیشتر می کند.


4) آنتن های ذهن تان را تنها به سوی ایستگاه هایی تنظیم کنید که شبانه روز امواج مثبت پخش می کند، کاری کنید که کارکنان ایستگاه های منفی از شدت بیکاری اخراج شوند.


5) سعی کنید قلبی مقاوم داشته باشید، قلبی که مقابل گرم و سرد حوادث و ضربه های عاطفی همچون ظروف چینی با اندک ضربه ای خرد نشود.


6) دل تان را تبدیل به اقیانوس آرام نمایید نه یک مرداب ناچیز. فکر نمی کنید حتی تصور اقیانوس هم احساسی از عظمت و پهناوری را در دل ایجاد کند؟ آنها که دل هایشان مرداب است با کوچک ترین حادثه ای به تلاطم می افتد، برعکس کسانی که شدیدترین گرداب ها و جریان های حوادث هم آرامش شان را بر هم نخواهد زد.


7) تجربه های تلخ و شیرین زندگی را درس فهمیدنی بدانید و نه حفظ کردنی، چرا که مطالب حفظ شده پس از مدت زمانی پاک می شوند.


8) مصمم باشیم تا با استفاده از پاک کننده هایی همچون دعا و نیایش

طالع بینی اسم

به منظور حمایت از این وبلاگ روی تبلیغات کلیک کنید  


طالع بینی انسانها و شناخت خصوصیات آنها از روی حرف اول اسم آنان !!!

توجه : در این روش به دلیل وجود نداشتن حروف "گ.پ.چ.ژ"باید به جای این حروف معادل فارسی آنما را قرار دهید .مثال : (ژ=ج) (گ=ج) (چ=ج) (پ=ب)
 


الف: خوش اخلاق و خوش رفتار و در باطن میانه رو و با همه ملاحظه کند و خونگرم میباشد و با همه کس زود صمیمی میشود ودر زندگی در جنگ و جدال و گفتگو به سر میبرد و پیراهن سیاه بر او نامبارک می باشد و محنت بسیار می کشد و هر چه را طلب کند زود بیابد و مریضی وی همیشه در باد قولنج گردن وپهلو می باشد.

ب : فردی خوش قیافه و زیبا وبا محبت و رفیق باز و همیشه مغرور و جیب او خالی و قدر مال دنیا را نداند.

ج : فردی باشد زیبا و خوش اخلاق وبا محبت و او همیشه از مریضی شکم رنج میبرد و این مریضی هر چند وقت یکبار اشکار میشود و دو وجه دارد یا سیاه چهره و قوی استخوان یا سفید پوست و بزرگ اندام و همیشه سرگردان واشفته می باشد و از کار خود حیران است

د: او فردی با دیانت و پر فکر وبشاش و زیبا چهره و جنگجو است و قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه در حال ترقی می باشد

ه : او فردی است که همیشه اطرا فیان را امر ونهی کند و زیبا چهره وتند خو و اتشی مزاج و طبع او گرم میباشد

و: فردی است که همیشه به دیگران کمک می کند و گاهی مغرور میشود و زبان بد پشت سر او باشد و دیگران بدی او را میگویند

ز: زیبا و خوش اخلاق و با محبت و خونگرم و در هر کاری مقرراتی است و در زندگی برای او سحری می کنند و در زندگی شکست بزرگی می خورد و همیشه از درد سر و زانو در عذاب میباشد و نسبت به زندگی دلسرد می گردد و حیران و سر گردان میشود

ت: او فردی است خوش جهره و خوش اخلاق کم خواب و هرگاه مرتکب گناه میشود سریع توبه میکند و اگر دل کسی را برنجاند بسیار نگران و در پی ان است که دلجویی کند و همیشه احساس تنهایی عجیبی در خود دارد

ث: فردی است ثابت قدم و پر اراده و در هر کاری ثابت قدم می باشد خوش اخلاق و پر عقل است و پیشانی او پهن میباشد و در زندگی هرگز محتاج نخواهد شد

ح: او فردی زیبا و خوش اخلاق و حق گو و کینه ای و حرف را در دل نگه دارد و همیشه در بحث و جدل وجنگ به سر میبرد

خ: فردی است زیبا چهره با چشمانی درشت با محبت و مقرراتی و هر چه سعی میکند رزقش بسیار شود موفق نمی شود و او فردی است عشقی و تنبل و کاهل در کارها و باید این کار را ترک کند تا در زندگی موفق و سر بلند شود

ر: او فردی است خوش اخلاق میانه رو و اتشی و همیشه اطرافیان در پشت سر او بد گویی کنند و او فردی است طمعکار و زیبا چهره وخوش گذران و اگر ایمان خود را حفظ کند به هر مقام و منزلتی که بخواهد میرسد و دست او همیشه از پول دنیا تهی است

س : او فردی میباشد پر استعداد و با ذوق و سلیقه و همیشه بهترین اجناس را انتخاب می کند و بسیار مغرور ومتکبر میباشد و هر کاری که میل داشت انجام میدهد و با اطرافیان خود در نزاع و لجبازی بسر میبرد فردی باشد اتشی مزاج و همیشه در چشم اهل واعیان پر هیبت به چشم میاید

ش: او فردی است مشفق ومهربان و جنگجو و عصبانی و خونگرم و زبان او تلخ است و هر چه در دنیا به او ضرر برسد از دست و زبان خود میخورد و اگر زبان خود را نگه دارد از بلا محفوظ میماند و بسیار لجباز است

ص : فردی است حرف شنو و دهن بین و هرکس هر حرفی را با او در میان بگذارد سریع باور میکند نترس و خشن و خوش اخلاق و با محبت و همیشه در حال ترقی و فکر میباشد

ض : او فردی است خوش اخلاق و زیرک ودانا وکینه توز و همیشه نگرانی خود را در ظاهر بروز نمیدهد و پیشانی او پهن است و کمان ابرو دارد و در کارها بسیار دقیق میباشد و هرگز یاد خدا را فراموش نمی کند و به دنبال هر کار زشتی توبه می کند و فردی زرنگ است

ط :او فردی است پاک و خوش اخلاق و عشقی و خوش گذران و خو نگرم و پیراهن سیاه براو خوشایند نیست و دوستی بسیار میکند

ظ : او فردی است که ظاهر و باطنش یکی است و خشک ومقرراتی میباشد و اطرافیان پشت سر او بد گویی کنند و قدر مال دنیا را نداند و در سینه و اعضا خالی دارد که نشان اقبال است و دنبال دوست رود و خواهان ان است که با دوستان تفریح کند

ع : او فردی باشد بلند مرتبه و پر گذشت و خوش اخلاق و بخشنده و مقرراتی وخشک و او هرگز قدر مال دنیا را نمیداند و در دوستی با دیگران پاینده و متعصب و در اول زندگی رنج بسیار کشد و قدر مال دنیا را نداند

غ: زیبا چهره با گذشت و خشک و مقرراتی و احساس نا امیدی کند در فکر میرود و به گذشته واینده خود می اندیشد دانا وعالم است و زندگی را با صلح وصداقت دوست دارد

ف : او فردی است اتش مزاج و تند خو و جاهل و زیبا چهره و جنگ جو و خون گرم و نترس از ناحیه هر چند وقت یک بار مریض و رنج میکشد و در زندگی چند بار شکست میخورد ولی در اینده به مقام و منزلت خوبی میرسد

ق: فردی است قادر وتوانا و زیرک و دانا و در هر کاری نقشه بسیار میکشد و موفق میشود هم زیباست و هم خوش اخلاق و فردی است خوش گذران و قدر مال دنیا را نداند و گاه گاهی با ملایمت و یا خصومت برخورد میکند

ک: او فردی است زیبا وخوش اخلاق و زیرک و دانا و زیرک و خشک و مقرراتی و زبان او تلخ است و همیشه دیگران از زبان او در عذاب میباشند با یک کلمه حرف دیگران را برنجاند و همیشه در حال ترقی و فعالیت باشد

ل: فردی است زیبا چهره و خوش اخلاق و یکدنده و همیشه جدایی اختیار کند و غرور خاصی دارد قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه متعصب اطرا فیان نزدیک خود میباشد

م : خوش اخلاق و با محبت و خون گرم ونترس و همیشه اطرافیان پشت سرش بد گویی کنند و در روبرو از او تعریف و تمجید کنند او فردی باشد خوش چهره و چشمان درشتی دارد و در کارهای خود همیشه کاهلی دارد و زود عصبانی میشود و سریع خاموش میشود عشقی میباشد و در تمام کارها تقاضای کمک کند

ن: او فردی است زیبا و خوش اخلاق و کینه توز و دم دمی مزاج میباشد گاهی اوقات بسیار خوب و گاهی اوقات بسیار بد و مقرراتی وخشک میشود همچون قاضی میباشد ودر حقوق خود ودیگران به میزان برخورد کند

ی :او فردی است پر فکر وزیبا و با هر کس در افتد بر او غالب گردد دم دمی مزاج میباشد و گاهی بسیار خوب و گاهی بسیار خشک و مقرراتی است او فردی است چهار شانه و از مریضی شکم گاه گاهی رنج میبرد

زن بودن

به منظور حمایت از این وبلاگ روی تبلیغات کلیک کنید


زنهایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیار کوچکی دارند !

" تیموتی لیری "
اگر مردها می توانستند حامله شوند آن وقت سقط جنین آیین مقدسی می شد !
"
فلورانس کندی "
زن بدون مرد مثل یک ماهی بدون دوچرخه است !
"
گلوریا استاینم "
شما همیشه می توانید برای سالگرد ازدواج ، شوهرتان را غافلگیر کنید . فقط کافی است یادش بیاورید که آن روز سالگرد ازدواج شماست !!!
"
ال شلاک "
شوهرم گفت به فضای بیشتری احتیاج دارد ، من هم او رابه بیرون خانه فرستادم و در را پشت سرش قفل کردم !
"
رز آنی "
طبقه بندی مردها از نظر مادر من : مرد خوب برایت هر کاری انجام می دهد ، مرد بد هر بلایی که بتواند به سرت می آورد .
"
مارگارت ات وود "
پرسش : وقتی شوهرت با عصبانیت از خانه بیرون می رود چه کار می کنی ؟ پاسخ : در را پشت سرش می بتدم !
"
آنجلا مارتین "
اگر چه می دانم دوستم دارد امشب غمگینم چون نگاهش به شیرینی رویاهای من نبود .
"
سارا تیزدیل "
مردها با یک بیماری وراثتی متولد می شوند . روانشناسان در تعریف این بیماری می گویند : ترس از اینکه اگر به زنی وابسته شوی ، مرد مجردی در جای دیگری ممکن است از زندگی بیشتر از تو لذت ببرد !
"
دیو باری "
مردها از صفت " جوان " برای زنهای زیر 18 سال و مردهای زیر 80 سال استفاده می کنند !!!
"
نانسی لین دزموند "
اگر زنی رنگ شاد بپوشد رژ لب بزند ، و کلاه عجیب و غریبی سرش بگذارد ، شوهرش با اکراه او را با خودش به کوچه و خیابان می برد . ولی اگر کلاه کوچکی بر سرش بگذارد و کت و دامن خیاط دوز تن کند شوهرش با کمال میل او را بیرون می برد و تمام مدت به زنی که لباس رنگ شاد پوشیده و کلاه عجیب و غریب سرش گذاشته و رژ لب زده است خیره می شود !!!
"
بالتیمور بیکن "
فکر می کنید قبل از اینکه یک مرد اعتراف کند که گم شده است چند بار دیگر باید یک راه را بالا و پایین برود ؟!
"
نویسنده ی ناشناس "
تنها 99 درصد مردها هستند که باعث بدنامی 1 درصد باقی مانده می شوند !
"
نویسنده ی ناشناس "
او مثل همان خروسی است که خیال می کند خورشید برای این طلوع می کند که صدای قوقولی قوقوی او را بشنود .
"
جرج الیوت "
ما نقاط مشترک زیادی با هم داشتیم ، من عاشق او بودم و او هم عاشق خودش بود !!!
"
شلی وینترز "
وقتی مردی به من می گوید که می خواهد همه ی ورق هایش را رو کند همیشه بی اختیار به آستینش نگاه می کنم !!!
"
لزلی بلیشا "
اکثر مردها سه گروه را دوست دارند ولی هیچ وقت آنها را درک نمی کنند : افراد مونث ، دخترها و زنها !!!
"
نویسنده ی ناشناس "
حرفی نیست که زنها کودن هستند، ولی آنها برای این این طور آفریده شده اند که بتوانند با مردها برابری کنند!!!!!
"
جرج الیوت "
شما مردهای باهوش بسیاری را می شناسید که با زنهای کودن ازدواج کرده اند ، ولی هرگز زن باهوشی را پیدا نمی کنید که با مرد کودنی ازدواج کرده باشد

جمعه ها در منطقه ممنوعه بازار چه خبر است؟

به منظور حمایت از این وبلاگ روی تبلیغات کلیک کنید


خبرگزاری مهر : سه شنبه گذشته رئیس شورای شهر در جلسه شورا از آنچه که در روزهای جمعه در مناطق اطراف بازار سنتی تهران دیده بود ابراز شرمساری کرد. به دنبال این اظهارات مهدی چمران خبرنگار مهر بر آن شد تا از وقایعی که در این منطقه اتفاق می افتد گزارشی تهیه نماید.
به گزارش خبرنگار مهر، نزدیک ظهر بود که به بازار سنتی تهران رسیدیم. بازار تهران تعطیلی نمی شناسد.جمعه و شنبه ندارد. مثل همیشه خدا شلوغ است و پر رفت و آمد. تا به انتهای بازار برسی کلی حرف جور واجور می شنوی. این حرفها حکم آماده باش را برایت دارند. خرواری از اتفاقات بدی که رئیس شورای شهرهم جرات بیانش را ندارد. نباید هم داشته باشد. مگر من دارم؟ همین اول کار می فهمی که توصیه های چمران پر بیراه نبوده است. اینجا از هر کسی که سراغ خرابه های بازار را می گیری خیره نگاهت می کند و دلسوازنه می گوید: " شما آنجا نروی بهتر است. "
- چرا؟
- خطرناک است.
این را یکی از محلی ها می گوید. دیگری هم با او هم عقیده است. می گوید: " ما که بچه همین محلیم جرأت نداریم به آنجا نزدیک شویم. "
یکی از مردان محل که 45 ساله می زند و به گفته خودش از قدیمی های محل است می گوید: " یکی از محله های شرقی بازار که چسبیده به آن قرار دارد و به محله ... معروف است. "
رفیقش حرفهایش را تائید می کند و به من هشدار می دهد که " یکی از خطرناک ترین محله های بازار همین منطقه ایست که شما می خواهی بروی. وقت میشه که عابران رو به زور داخل مخروبه ها می کشند و مورد آزار و اذیت قرار می دهند، طوری که دیگر کسی از محلی های منطقه جرأت رفت و آمد به آنجا را نمی کند. "
همین حرفها کافی است تا بیشتر کنجکاو شوی که در آنجا چه می گذرد. به رغم توصیه این فرد محلی به منطقه ممنوعه می رویم.  در طول مسیر و میان کوچه پس کوچه های تنگ و باریک مردانی را می بینی که بیشتر غیر بومی و افغانی اند. مردانی خمیده و خسته که بی هدف در کوچه ها پرسه می زدند و انگار که منتظر چیزی یا کسی هستند و هر چه به غروب نزدیک تر می شود این انتظار نمود بیشتری پیدا می کند.
مردهای دژم و خاموش. مردهای مرموز و پر سئوال. مردهایی که برایت هر کدامشان علامت سئوالی هستند متحرک که مدام از سر کوچه سرک می کشیدند و با اشاره های چشمی که خاص خودشان است و تو چیزی از آن سر در نمی آوری به سمت دیگر کوچه می روند. می ترسی و هر قدمت ترسی است فرو خورده. گاه گاه خلوت خاموش کوچه را غرش چند موتورسوار که با سرعت بالا می رانند و صورت خود را با شال گردنهای تیره پوشانده اند، فرو می ریزد. موتور سوارها به آنها که کنار کوچه ایستاده اند به سرعت مطالبی را می گویند و می گذرند.
هر کوچه مملو از خانه های ویران شده ایست که در خرابی خاموش و تاریکش خمیده مردی می بینی داغان و پریشان که در میانه ای از دود و مصیبت و فلاکت گرفتار آمده است. مردان و زنان آفتاب سوخته ای که سالها آوارگی و در به دری از ظاهر در هم فرو ریخته شان پیداست.
یکی از آنها که شهرستانی است و این را می توانی از لهجه اش بفهمی می گوید: اینجا هرچی دلت بخواهد هست. ازهمه جور بنگ بگیر تا آدم مشنگ. یکیش خود من... آویزون آویزون...!
می خندد و خنده اش طعم گس فلاکت زده انسانی را دارد که تمام پولی را که از راه باربری بدست آورده خرج هناق می کند.
در کوچه پس کوچه های خرابه های پشت بازار تهران، مرگ جان آدمها را تجارت می کند. شیشه، کراک، حشیش، هروئین و صد جور دیگر مواد کوفتی و لعنتی متاع بازار مرگ است. تجارت خانه مرگ را اینجا خرابه های تاریک و مرموزی رقم می زند که در میان آنها می توانی جان آدمی را به ارزانترین ارقام خریداری کنی.
با نزدیک شدن خورشید به خط خاکستری افق به تعدادعابرها افزوده می شود و آنها را می بینی که در گروههای 2 نفره و 3 نفره  در حالی که با چشمهایشان تمامی کوچه را می پاییدند و در صورتشان قطرات ریز عرق خودنمایی می کند می آیند و می روند و هر آمدن و رفتنی ترس تو را شدیدتر می کند.
قیافه ها ترسناک است. بهم ریخته و دژم. گاهی عبوس و اخم آلود گاهی خوشحال و شاد که برق قرمزی از چشمانشان بیرون می زند و ترس عجیبی توام با وحشت تو را مچاله می کند.
در میان آنها دیدن زن و دختری محلی با چهره های آفتاب سوخته که قیافه شان به کولیها می زند، تو را به پرسش وا می دارد. در دستانشان بسته ای می بینی مرموز. می خواهی از آنها سئوالی بپرسی که به چشم بر هم زدنی غیبشان می زند.
فروشنده ای دوره گرد که درکوچه مشرف به این محله، تنقلات می فروشد. فروشنده کاپشن مشکی چرک تاب خود را که از کثیفی به قهوه ای می زد تا صورت بالا کشیده است و زیر لب چیزی را زمزمه می کند. نزدیکتر که می شوی می شنوی که انگار می گوید: " از اینجا بروید! اینجا خطرناک است و جای خانمی مثل شما نیست. اینهایی که می بینی بیشترشان معتادند و در روزهای خلوت به اینجا می آیند و دسته جمعی مواد مخدر مصرف می کنند. "
دوره گرد ادامه می دهد که این جماعت خلافهای دیگری هم مرتکب می شوند که نمونه اش همین رفت و آمدهای مشکوک زنان کولی است .
درست نظیراتفاقی که دریکی ازخیابانهای اطراف بازارمی افتد و درآن هر روز صبح مردان معتاد و زنان کولی توسط گروههای پاکسازی بهزیستی و شهرداری جمع آوری و پراکنده می شوند و دوباره شب هنگام در مخروبه های تاریک و سرد که موشهای فاضلاب از دیوار های آن بالا و پایین می روند گرد هم می آیند و برای لحظه ای نشئه شدن وانجام شنیع ترین اعمال ممکن را به ارازنترین قیمتها تجربه می کنند.
این حرفها تو را بی اختیار به یاد حرفهای رئیس شورای شهر تهران می اندازد. همان حرفهایی که مهدی چمران درباره ناهنجاری های اجتماعی در اطراف بازار تهران گفته بود روزهای جمعه در اطراف بازار اتفاقاتی می افتد که من رویم نمی شود بگویم و این شایسته بازاری که محل تصمیم های بزرگ بوده، نیست.
حالا می فهمم که منظور مهندس از ناهنجاریهای اجتماعی اطراف بازار چیست. حالا می فهمم که چرا او تاکید داشت بر اینکه این نقاط عملا به مکانهایی برای پرسه معتادان و برخی ناهنجاریهای اجتماعی شده است.
تمام منازل مسکونی اینجا ویرانه است. طوریکه 10 خانه کنار هم طوری خراب شده که همه خانه ها به هم راه دارند و جز معتادان در این خانه ها ساکن نیستند
اگرچه تو این جماعت معتاد را به خاطر پیچ درپیچ بودن کوچه ها و طولانی بودن حیاط خانه های مخروبه کمتر می بینی و بیشتر عابران مردان معتادی هستند که در کوچه پرسه می زنند.
اینجا خرابه های بازار تهران است. جایی که هر چه در آن پیشتر می رویم هراسنان تر می شویم و برای احتیاط مجبوربودیم  مدام به عقب برگردیم و صبر کنیم تا عابران از ما جلو بیفتند چون به گفته یکی از محلی ها ممکن بود ناگهان چند نفر بر سرت بریزند و خفتت کنند و راه فراری هم البته در میان این کوچه فرسوده نیست.
حالا دیگر به کوچه لرها رسیده ایم. تمام کوچه پر است از مردان و پسران جوانی که از خانه های مخروبه که درهایشان از زنگ زدگی به زحمت باز و بسته می شود بیرون می روند و یا داخل می شوند. چند تایی از آنها که کاپشن های بادی با اشکال عقرب و جمجمه پوشیده اند کنار در خانه ای مخروبه ایستاده و گپ می زدنند و دیگر نمی توانی پیشتر بروی. جماعت نشئه ای که روبرویت ایستاده با نگاه های دلهره آورشان بی هیچ کلامی می خواهند که تو هر چه زودتر محل را ترک کنی.
برای خبرنگاری چون من وعکاس همراهم چاره ای جز این نیست. گرچه می خواهیم قدمی دیگر به پیش برداریم که یکی از همان سورنگ به دستها به سویمان حمله ور می شد و چاره ای جز فرار نیست. تمام راهی را که آمده ایم به سرعتی باور نکردنی باز می گردیم و خوشحالیم از اینکه مهاجمان خمار و یا نشئه یارای دویدن ندارند وگرنه معلوم نبود که پایان این گزارش چگونه باید نوشته می شد. راستش من هم مثل مهندس چمران رویم نمی شود خیلی چیزها را که دیده ام بنویسم. من هم رویم نمی شود.